31-10-2009, 11:22 AM | #1 |
(کاربر باتجربه)
تاریخ عضویت: Oct 2009
نوشته ها: 80
|
دیدی که رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم عاشق شدم ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من قدرم نداند فریاد اگر از کوی خود وز رشته ی گیسوی خود بازم رهاند دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم وای ز دردی که درمان ندارد فتادم به راهی که پایان ندارد از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند وای ز دردی که درمان ندارد فتادم به راهی که پایان ندارد دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم دیدی که در گرداب غم از فتنه ی گردون رهی افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم |
برچسب ها |
فریاد, رسوا, شعر, شعر عاشقانه, عارفانه, عاشق |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
|
|
War Dreams Super Perfect Body Scary Nature Lovers School Winner Trick Hi Psychology Lose Addiction Survival Acts The East Travel Near Future Tech How Cook Food Wonderful Search Discommend
Book Forever Electronic 1 Science Doors The Perfect Offers Trip Roads Travel Trip Time Best Games Of Shop Instrument Allowedly